يک
دعای ما:
ز کوی میکده برگشتهام ز راه خط / مرا دگر ز کرم باده صواب انداز
اگر چه مست و خراب ام، تو نيز لطفی کن / نظری بر اين دل سرگشتهی خراب انداز
مهل که روز وفاتم به خاک اندازند / مرا به میکده بر در خم شراب اندازدو
اين ترانه که شهرام کاشانی میخونه رو ديدی؟
سرنوشت يه روز آبی/ ما را با هم آشنا کرد/ آسمون هر چی صفا داشت بما بخشيد و عطا کرد/. ../اسم سرنوشتو نگذار رو خطاهای من و تو/ کار آسمون نبوده اشتباهای من و تو
سه
سر همآنجا نه که باده خوردهای
چهار
تو عشق جمله جهانی، ولی ز جمله نهانی / نهان و عين چو جانی، چه آفتی چه بلايی
گفت که دل يار ماست
رستم دستان ماست
سوی خيال خطا
بهر غزا میرود (مولانا)
پنج
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد / ياد حريف شهر و رفيق سفر نکرد
گفتم به گريه دلش مهربان کنم / چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
ششم
من بیمايه که باشم که خريدار تو باشم / حيف باشد که تو يار من و من يار تو باشم
تو مگر سايهی لطفی به سر وقت من آری / که من آن مايه ندارم که خريدار تو باشم
گذر از دست رقيبان نتوان کرد به کويت / مگر آن وقت که در سايهی زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهت گيرد / گو بيامرز که من حامل اوزار تو باشم
گرچه دانم که به وصلت نرسم باز نگردم / تا در اين ره بميرم که طلبکار تو باشم (حافظ)