۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

تو آبِ حیاتی، همه خلقان ماهی

هست طومارِ دلِ من به درازایِ ابد

برنوشته ز سرش تا سویِ پايان

                                  «تو مرو»

مولانا

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

اذا وقعت الواقعة

ترسيدن ما چون که هم از بيم بلا بود

اکنون ز چه ترسيم که در عين بلا ايم

 

مولانا

من، 21 جمادلی‌الاول 1430

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

اُف

کلمه‌ای است که در وقت تنگ‌دلی و زجر گويند و اين لفظ به‌کسی گويند که از او تنگ‌دل و سرگردان شده باشند و او را عيب کنند. +

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

هم‌اون دکتر، صفحه‌ی 226.

به‌تر آن است که اين‌بار در جايی که محل اسرار باشد و کس بر آن واقف نشود، خيمه زنيم تا روزگار ما را نيابد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

طعم آلبالو

لَبِسنَ الوَشی

            لا مُتَجمّلاتٍ

و لکن کَی يَصُنَ بِهِ الجَمالا.

متنبی (303-354)

جامه‌هايی پرنقش و نگار پوشيدند

نه برای آن‌که خود را بيارايند

بل‌که زيبايی خود را در آن‌ها پنهان دارند.

 

افلاکی ماجرايی از متنبی‌خوانیِ مولانا نقل می‌کند که آخر خنده است؛ فروزان‌فر هم در تعليقاتش  بر فيه‌ِ ما فيه آورده استش.

از شعر عربی و کوتاهی دست ما ازش نگفت که مثل همه‌ی دل‌بران نژاده، روی‌ نهان می‌دارد و فلان و بيسار. پس شادمانی‌ام از پيدا کردن ترجمه‌ای از قصيده‌های تائيه و يائيه‌ی ابن‌فارض پنهان‌کردنی نيست. ناشرش ميراث‌مکتوب است؛ هم‌قيمت آيس‌پک و البته خوش‌مزه‌گی‌اش ديرپاتر. اصلاً اگر دوست‌دار اين وادی‌ها باشی کتاب‌های انتشارات ميراث‌مکتوب، مولی و دو ترجمه‌ی آيتی (معلقات سَبع و تاريخ ادبيات عربی) همه‌ی آن چيزی ست که می‌يابی. نه جور است اين؟ مثلاً پُرکردن جای خالی يکی که آن‌ديفالت برانگيزنده‌ی امتنان اه.

*از آس‌مان که مهربان‌حضرت نمک می‌باريدند رسماً [عکس‌‌ها: +و +و+]، خمارِ شعر شب‌های امتحان که قدمتی به‌دارازی تاريخ من دارد هم در سر، باران‌مان هم که به‌راه است، رفيق‌جان هم که گوشی‌ای خريده‌اند که نمی‌دانی گوشی را تاچ کنی يا ايشان را ماچ، موسيقیِ پس‌زمينه‌مان هم که اين … شکر. شکر که 9:102.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۱, جمعه

و خلقی در غم رویت گرفتاران

واکحُل ناظری

                 به نظرةٍ منّی اليه.