من آن رندم که عصيان پيشه ديرُم
به دستی جام و دستی شيشه ديرُم
اگر تو بی گناهی، رو ملک شو
من از حوا و آدم ريشه ديرُم
باباطاهر
تو يکی از مقالاتِ فردايی ديگرِ آوينی ديدمش.
بيش از اين بابا دلم را خون نکن
زادهی ليلا مرا مجنون نکن
گه دلم پيش تو گه پيش او ست، رو
که در يک دل نمیگنجد دو دوست
از گنجينةالاسرارِ عمانِ سامانی
سراج، در آلبوم وداع، قسمتهايی از اين مثنوی را خوانده. شعرش را که ديدی، موسيقی خوبی هم دارد؛ اما آنچه باعث شد پيشنهادش کنم، خوانِش سراج بوده. آوايی از ملکوت است نوای سراج در اينجا! چه آنجا که آواز سر میدهد، چه آنجا که شعر را میخواند و دلبری میکند. اگر دلش رو داشتی گوشاش بده و جامی از شور شيدايی بر خودت ريز.
هان، بوالحسنُو خواهی که آنچه از تو میدانم با خلق بگويم تا سنگسارت کنند؟
ای بار خدايا، خواهی تا آنچ از رحمت تو میدانم و از کرم تو میبينم با خلق بگويم تا هيچ کست سجود نکند؟
نه از تو و نه از من.
ذکر شيخ ابوالحسن خرقانی: نوشته بر دريا، محمدرضا شفيعیکدکنی، سخن.
سپاس خدای را
نازلکنندهی حکمتها بر دل کلمهها
به يگانگیِ راه راست
از مقامِ قديمتر
اگرچه دينها و مذهبها به اختلافِ امتها محتلف گشتند.
و درود و سلامِ خدا بر محمد و خاندان او
که مددرسانندهی همتها ست
از خزاين جود و کرم به سخن راستتر.
فصوصالحکم، محیالدين عربی، برگردان محمدعلی موحد.