۱۳۸۸ فروردین ۸, شنبه

باران

گفت تو دن‌بال من ای يا من دن‌بال تو ام؟

گفت چه فرقی می‌کند؟ فعلاً بدو.

 

باران خلاف نيست، کورش عليانی، نشر مستند.

۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه

پیچِ پیچِ‌ رغبتش

حلقه بر در می‌زنيم

ما که خود فی‌نفسه

                      هم‌چون حلقه

                                       بر در ايم.

آقا نامجو

۱۳۸۷ اسفند ۲۸, چهارشنبه

سپند 2

جانِ عشاق

              سپند ِ رخ ِ خود

                                  می‌دانست

و آتشِ چهره بدين کار

                           برافروخته بود.

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

سپند 1

هر آن‌کس را که در خاطر

                                 ز عشقِ دل‌بری

                                                    باری ست

سپندی گو بر آتش نِه

                         که دارد کار و باری خوش.

۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه

وقتِ طلوعِ ماه شد - ربیعانه‌ دو

ام‌شب تمام عاشقان را دست به سر کن

يک ام‌شبی با من بمان، با من سحر کن

 

بشکن سر من، کاسه‌ها و کوزه‌ها را

کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن

 

گل‌های شمع‌دانی همه شکل تو هستند

رنگين‌کمان را به سر زلف تو بستند

تا طاق ابروی بت من تا به تا شد

دردی‌کشان پيمانه‌هاشان را شکستند

 

يک چکه ماه افتاده بر ياد تو وقت سحر

اين خانه لب‌ريز تو شد، شيرين بيان، حلوایِ تر

 

سر به دکان نمی‌زنی، ناز مرا نمی‌خری

با دو لب مبارکت، نام مرا نمی‌بری

 

تو ميرِ عشقی، عاشق بس‌يار داری

پيغم‌بری، با جانِ عاشق كار داری

 

ام‌شب تمام عاشقان را دست به سر كن

يک ام‌شبی با من بمان، با من سحر کن

 

اگر بهارِ جانِ خودت را ببينی، می‌روی و چون او طلبِ صفا و شادی می‌کنی و طرب‌خانه‌ای راه می‌اندازی. ربيعانه‌ی خود را می‌آرايی. من اين اندازه جشن گرفته‌ام؛ کاش تو را هم خوش بيايد.

دی‌شب محمد صالح‌علاء کاملِ‌ اين را خواند. به‌اين اميد که در آرشيو سيما برنامه رو دوباره می‌بينم يا دست کم متن برنامه را می‌يابم، ننوشتمش. الان گشتم، هيچ‌کدام نبود به‌حمدالله. هم‌اين ‌قدرش را اين‌جا (و بعدتر، اين‌جا) پيدا کردم.

۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

گاری، رومن

… چه دسته‌ گل‌هايی که هم‌دلی می‌جويند و تنها گل‌دان نصيبشان می‌شود.