۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه

شمعِ طرب را

داد از آن‌که بی‌موقع می‌بوسد و آه سزایِ آن‌که به‌موقع نبوسد.

آینه‌ی عزرائیل

تنهاْی‌ و تک‌نشينی‌ را دوست داری يا با نشاندن تن‌هايی از تنهايی فرار می‌کنی؟ همه‌ی اولين شب بعد از مرگ، شب اوّل قبر، توی نگاه و گاه و آه تو به اين‌ها نشسته‌ است. تنهايی؛ يعنی آدمی‌زاده‌ای پيش‌ات نيست، کامپيوتر و تلفن و تلويزیون و کتاب و موسيقی و نوشتن و هر کردنی ِ ديگری را دورباش گفته‌ای. حال و هوای اين وقت‌ها را نگاه کن. لحظه‌هايی که جُز سِير و سفر در خودت کاری برای کردن نداری. من، کمی به اجبار و کمی با اختيار، هفته‌ای چندبار اين وضعيت را تجربه می‌کنم. خانواده و دوستانی که نيستند و برقی که نيست و حوصله‌ای که نيست. شبی که در خاک‌مان می‌نهند نبايد حالی ديگرگون داشته باشد. قبری که همه‌اش آينه است و هر طرفی‌ که سر می‌چرخانی تويی و جلوه‌های حضورت بر زمين. مثل خاطره‌هايی که هنگام تنهايی به‌ ذهن‌ات می‌آمده‌اند. همه‌چیزش از توست و اين همه‌ی بيم و اميد اين شب‌هاست. که چه ببينی، که چه‌قدر ببينی. کارگردان نمايشِ تک‌نفره‌ای شده‌ای که نمايش‌نامه‌ را کم‌کم داری می‌نويسی و چند شب ديگر می‌روی برای اجرا.

۱۳۸۷ آبان ۹, پنجشنبه

به لطف روی شما

جان پاره نخواهد شد، آواره‌ی عشق ما آواره نخواهد شد، وان را که منم چاره بی‌چاره نخواهد شد، بيمار شود عاشق اما بنمی‌ميرد …

از اشک شود ساقی اين ديده‌ی من ليکن.

۱۳۸۷ آبان ۵, یکشنبه

آمیختن با آدمیان

دوستِ تازه چون شراب تازه است

بگذار کهنه شود تا به لذت آن را بنوشی.

حکمت بن‌سيرا، کتاب‌هايی از عهد عتيق: کتاب‌های قانون ثانی، 9/10.

۱۳۸۷ مهر ۲۵, پنجشنبه

دل‌خوری

تو که دل ِ ما رو بُردی

سَر پا نشستی خوردی

۱۳۸۷ مهر ۲۴, چهارشنبه

شُکر

شده بود شمع. می‌سوخت؛ بيش‌تر از اين‌که بقيه رو گرم کنه. اومد کمک‌اش. روش آب ريخت. سرش رو کرد زيرِ آب.

۱۳۸۷ مهر ۱۵, دوشنبه

ریحانه

  1. ماهی‌گير خوب واسه‌ی هر ماهی طعمه‌ا‌ی جدا داره. چيزی می‌زنه که دل‌شون رو به‌دست بی‌آره. ماهی‌ای‌ که عاشق‌اه، به طعمه نگاه نمی‌کنه. هرچی باشه می‌ره و از قلاب کام می‌گيره. خوبی‌اه ماهی‌گير، خيال‌اش رو راحت کرده.
  2. می‌داند «که يک کرشمه تلافی صد جفا بکند»، هِی می‌کند؛ دومی را بيش‌تر.
  3. دوست دارم -از يه جای ِ درست‌حسابی- به من بگن يه چی راجع‌ به رضا صادقی بنويس. بعد من اين رو بردارم، با يه فونت ديگه، بزنم اول نوشته‌م. بقيه‌اش هم باشه داستان من و آهنگ‌‌هاش.
  4. خوب‌تره آدم ‌که می‌خواد کار خيری بکنه، يواشکی بکنه. مثل‌اه خدا: خلوتی، پنهانی. به روی ِ طرف نياره که من اين کارو برات کردم. حسِّ خوبی‌اه بی‌پدرْمادر رو هديه بده. که منعمان، خيرِ نهان، برایِ رضایِ خدا کنند.
  5. گفت در شطرنج، کاِن خانه‌ی رخ است / گفت خانه‌اش از کجا آمد به‌دست؟ / خانه را بخريد يا ميراث يافت؟ (مثنوی، مولانا) حکايت ِ من اه و نقدهای دعوتِ حاتمی‌کيا.
  6. کسايی هستن که به يادشون‌ام، دوست‌شون دارم، دل‌تنگ‌شون می‌شم و ديداری هم ميسر نمی‌شود. گرفتاری‌شون رو می‌دونم، کاری هم از دست‌ام بر نمی‌آد. دوست دارم که هرجا و با هرکی هستن خوب و خوش باشن. باشن. از خُردترين پول‌های‌ام، قرص‌هايی از محبت می‌سازم و می‌ندازم‌اش تو يه صندوق ِ آبی که سر کوچه و توی مترو و بغل آب‌خوری‌اه دانش‌گاه هست. يه‌جور خيرِ نهان شايد؟

۱۳۸۷ مهر ۱۲, جمعه

بامداد جدایی

در آن بامداد جدايی

آن روز که قافله بارها را بسته و رفتند

من در کنار درختان قبيله ايستاده بودم

و چنان تلخ‌کام بودم

که گويی دانه‌های حنظل در دهان‌ام خرد می‌کردم.

 

امرءالقيس

کيميایِ 5، دفتری در ادبيات و هنر و عرفان، حسين الهی قمشه‌ای، سيد احمد بهشتی شيرازی، روزنه.

مرتبط: جدایی.