دوچرخه را
در حياط خاک کن
گفت
تا عصر
ويلچرم میرسد.
همهی جانش را جمع میکند
تا گوشی را
بچسباند به صورتاش،
بوق آزاد بشنود،
و باز بپرسد
«سالمه، نه؟»
و صبر کند.
صبر؟
مگر او
رحم کند.